(یادِ امام زمــان... )

او رانده شده از وطن است که خون پدر و نیاکانش بر زمین مانده. (الوتر الموتور)

کانال تلگرام بلاگ
اینستاگرام اِلتجا

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان عاشقانه امام زمان» ثبت شده است

غم شیعیان امام زمان را آزار می‌دهد

امام زمان غمخوار شیعیان

جریان سید حلّاوی و پیغام امام زمان برای او

در کتاب زیبای مجالس حضرت مهدی سلام الله علیه صفحه 109 داستانی آمده از شاعری به نام سید حلاوی که از رنج ها و غم های شیعیان به محضر امام زمان گلایه میکند و آن حضرت در پیغامی جانسوز جواب آن شاعر را میدهند : 


سید حلاوی یک قصیده شکواییه‌ای ساخت که در آن به امام زمان عجل‌الله‌فرجه شکایت‌ها داشت، با این مضمون:
یابن العسکری کجا هستید؟ شیعیان شما را آزار می‌کنند. فلان دسته از شیعیانت گرفتار شده‌اند و دچار رنج و شکنجه و بلا و محنت هستند. در این اشعار بلاهای که بر شیعیان مختلف رخ داده است به نظم کشیده شده است.
این اشعار را این طرف و آن طرف در دو سه جلسه خوانده بود. یکی دو نفر از اوتاد (اشخاصی که عموما در کنار حضرت مهدی در حال خدمت گذاری هستند) نجف در عالم رؤیا به حضور مبارک حضرت بقیةالله سلام‌الله‌علیه شرفیاب شدند.
حضرت به آنها فرمودند: بروید به سید بگویید: سید! اینقدر دل من را مسوزان، اینقدر سینه مرا کباب مکن، اینقدر ناراحتی شیعه را به گوشم مرسان، من از شنیدن آن متاثر می شوم...
” لَیْسَ الْاَمْر بِیَدی “ سید! کار به دست من نیست، به دست خداست. دعا کنید خدا فرج مرا برساند تا شیعیانم را از این شکنجه‌ها نجات دهم.

______

پ.ن: قربان محبتت یا بقیة الله، قربان آقاییت ای پدر مهربان، ما فکر میکنیم که شما مشکلات و غم های ما را نمیبینید و راحت به زندگی خود در غیبت کبری به ادامه میدهید!!
خدایا! به سوز سینه امام حسین (ع)، به سوز سینه خواهر و دختران یتیمش، همین ساعت درد و غم و سختی های شیعه را با ظهور آن حضرت خاتمه عنایت بفرما..!

 

۲۲ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۰۵ ۳۲ نظر موافقین ۱۶ مخالفین ۰

تشرف جوان عاشق خدمت حضرت مهدی علیه السلام

گل نرگس و مسجد جمکران

شعله آتش عشق امام زمان دگرگون میکند...

در کتاب زیبای مجالس حضرت مهدی علیه السلام، راوی داستانی زیبا از تحول جوانی عاشق که در آخر خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه تشرف حضور می یابد را بیان میکند.توجه شما سروران و عاشقان حضرت را به این داستان ناب جلب مینماییم:

ادامه مطلب ...
۱۶ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۵۹ ۲۰ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰

امام زمان ما را دوست دارد! | داستان کودک دبستانی

امام زمان همه شما را دوست دارد !

آن روز هم مثل روزهای دیگر خدا، با یاد او به سوی مدرسه حرکت کردم.
سه شنبه در کلاس دوّم، درس حرفه و فن داشتم. بعد از مدّتی که طول کشید تا بچّه ها وارد کلاس شوند، من نیز به دنبال ایشان وارد کلاس شدم. کلاس را با نام  حضرت زهرا(سلام الله علیها) و دعای فرج آقا امام زمان(علیه السلام) شروع کردم. آخر زمانی که میخواهم درس را شروع کنم قبل از آن صلوات مخصوصه ی مادر سادات و دعای فرج را به همراه بچه ها می خوانم و این کار باعث شده تا همه حفظ شوند. نمی دانم چطور شد که پس از دعای فرج چند بیتی نیز از آقا امام زمان(علیه السلام) به ذهنم آمد و شروع کردم به خواندن. گوشه ی سمت راست کلاس در ردیف جلو یکی از بچّه ها به شدّت منقلب شده بود و گریه می کرد.
بعد از آن که دقایقی گذشت به سمت من آمد و گفت: آقا اجازه؟! می دانید که چرا این قدر گریه می کردم؟ گفتم: نه! گفت: آیا می خواهید برایتان بگویم؟ گفتم: بگو. گفت: آقا شما که داشتید می خواندید یک دفعه دیدم یک آقایی سبزپوش با صورتی پر از نور جلوی تخته ایستاده این طور فرمایش میکنند:

بگویید مهدی، بگویید مهدی(علیه السلام)... مهدی(علیه السلام) خوب است... مهدی(علیه السلام) شما را دوست دارد.
بعد در حالی که بغض گلویش را فشرده بود و نمی توانست خوب صحبت کند، گفت آقا اجازه! گمانم آقا امام زمان(علیه السلام) بودند. من او را در آغوش گرفتم و گفتم همین طور است خود ایشان بودند.

_____

پ.ن: آقا ما را دوست داری و منتظر مایی ! بر عکس شده، از زمین به آسمان میبارد. ما باید منتظرتان باشیم که ... نیستیم.
مولا جان خودت عاشقمان کن.

منبع:قاصدک های ظهور ، دکتر علی هراتیان

۱۲ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۵۲ ۲۶ نظر موافقین ۲۰ مخالفین ۰

دختر دانشجوی مسیحی و امام زمان (عجل ا.. فرجه)

داستان زیبای دختر مسیحی و منتظر موعود حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه)

مردم مغرب زمین، آنها که مذهبی و مسیحی اند ، به موعود معتقدند و علی رغم همه ی بمباران هائی که علیه فطرت آنها اعمال شده ، هرچند یک قشر اقلیت در غرب ، در آمریکا و و اروپا هستند ، ولی هنوز لطافت باطنی خود را حفظ کرده اند.
به یاد می آورم که با بعضی دوستان در واشنگتن برای دیدار از کلیسائی که بسیار بزرگ و قدیمی بود و تقریباً حالت موزه داشت و شامل هفت کلیسای تو در تو بود ، رفتیم ، در سالن کلیسا یک دختر خانوم دانشجوی آمریکایی را دیدم که ایستاده نِی می زند و اشک می ریزد. ما رفتیم و ساعتی بعد که برگشتیم این دختر خانوم را دیدم که همچنان ایستاده و نٍی می زند ، صبح یکشنبه بود ، جلو رفتیم و از او پرسیدیم که تو را چه می شود؟ گفت : نذر کرده ام که در انتظار موعود و به عشق او هر صبح یکشنبه تا زنده هستم بر در کلیسا نِی بزنم.


منبع:حضرت مهدی (سلام الله علیه) ده انقلاب در یک انقلاب
۱۴ تیر ۹۵ ، ۲۱:۰۰ ۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
فعــلا نه