(یادِ امام زمــان... )

او رانده شده از وطن است که خون پدر و نیاکانش بر زمین مانده. (الوتر الموتور)

کانال تلگرام بلاگ
اینستاگرام اِلتجا

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق امام زمان» ثبت شده است

ارزش خدمت به آستان مقدس حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه)

حضرت مهدی و گل نرگس

ارزش خدمت به آستان مقدّس امام زمان (علیه السلام)

یکی از علماء که عمر خود را در مسیر تبلیغ برای امام عصر(علیه السلام) سپری کرده است، می گوید:

من در طول عمر خود کارها و اشتغالات فراوان دینی داشته ام. بسیار درس خوانده ام و بسیار تدریس کرده ام.ریاضت های شرعی،عبادت ها،تهجّدها و بیداری های فراوان شبانه داشته ام.منبرهای زیاد رفته ام.مناظرات گوناگون با ارباب ادیان داشته ام.آثار قلمی دینی نگاشته ام.مطالعات فراوان در کتب مختلف نموده ام و...اما به هیچ یک از آنها برای لحظه ی مرگم دل نبسته ام و اعتماد و آرامش قلبی لازم را ندارم هرچند که همه و همه ی کارها خالص و مؤثّر دینی بوده است.
امّا آنچه که بدان دل بسته و مطمئن هستم،آن است که در طول عمرم حضرت مهدی(علیه السلام)را دوست داشته ام و توفیق خدمت به آن حضرت را یافته ام لذا امیدی قریب به یقین دارم که حضرت در هنگام مرگ با اشاره ای به ملک الموت مرا از این مهلکه سالم و سربلند می رهاند.

______

پ.ن: حقیر و دوستانی که به یاد آن محبوب انتشار دهنده مطلبی هستیم به همین عنایت و گوشه چشم آن نظر کیمیاگر محتاجیم. مولا نظری به حقّ مادرت زهرا(سلام الله علیها)

 

منبع: به نقل از آفاق انتظار، ص 23

۲۶ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۱۰ ۲۲ نظر موافقین ۱۸ مخالفین ۰

امام زمان ما را دوست دارد! | داستان کودک دبستانی

امام زمان همه شما را دوست دارد !

آن روز هم مثل روزهای دیگر خدا، با یاد او به سوی مدرسه حرکت کردم.
سه شنبه در کلاس دوّم، درس حرفه و فن داشتم. بعد از مدّتی که طول کشید تا بچّه ها وارد کلاس شوند، من نیز به دنبال ایشان وارد کلاس شدم. کلاس را با نام  حضرت زهرا(سلام الله علیها) و دعای فرج آقا امام زمان(علیه السلام) شروع کردم. آخر زمانی که میخواهم درس را شروع کنم قبل از آن صلوات مخصوصه ی مادر سادات و دعای فرج را به همراه بچه ها می خوانم و این کار باعث شده تا همه حفظ شوند. نمی دانم چطور شد که پس از دعای فرج چند بیتی نیز از آقا امام زمان(علیه السلام) به ذهنم آمد و شروع کردم به خواندن. گوشه ی سمت راست کلاس در ردیف جلو یکی از بچّه ها به شدّت منقلب شده بود و گریه می کرد.
بعد از آن که دقایقی گذشت به سمت من آمد و گفت: آقا اجازه؟! می دانید که چرا این قدر گریه می کردم؟ گفتم: نه! گفت: آیا می خواهید برایتان بگویم؟ گفتم: بگو. گفت: آقا شما که داشتید می خواندید یک دفعه دیدم یک آقایی سبزپوش با صورتی پر از نور جلوی تخته ایستاده این طور فرمایش میکنند:

بگویید مهدی، بگویید مهدی(علیه السلام)... مهدی(علیه السلام) خوب است... مهدی(علیه السلام) شما را دوست دارد.
بعد در حالی که بغض گلویش را فشرده بود و نمی توانست خوب صحبت کند، گفت آقا اجازه! گمانم آقا امام زمان(علیه السلام) بودند. من او را در آغوش گرفتم و گفتم همین طور است خود ایشان بودند.

_____

پ.ن: آقا ما را دوست داری و منتظر مایی ! بر عکس شده، از زمین به آسمان میبارد. ما باید منتظرتان باشیم که ... نیستیم.
مولا جان خودت عاشقمان کن.

منبع:قاصدک های ظهور ، دکتر علی هراتیان

۱۲ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۵۲ ۲۶ نظر موافقین ۲۰ مخالفین ۰
فعــلا نه