امام زمان همه شما را دوست دارد !

آن روز هم مثل روزهای دیگر خدا، با یاد او به سوی مدرسه حرکت کردم.
سه شنبه در کلاس دوّم، درس حرفه و فن داشتم. بعد از مدّتی که طول کشید تا بچّه ها وارد کلاس شوند، من نیز به دنبال ایشان وارد کلاس شدم. کلاس را با نام  حضرت زهرا(سلام الله علیها) و دعای فرج آقا امام زمان(علیه السلام) شروع کردم. آخر زمانی که میخواهم درس را شروع کنم قبل از آن صلوات مخصوصه ی مادر سادات و دعای فرج را به همراه بچه ها می خوانم و این کار باعث شده تا همه حفظ شوند. نمی دانم چطور شد که پس از دعای فرج چند بیتی نیز از آقا امام زمان(علیه السلام) به ذهنم آمد و شروع کردم به خواندن. گوشه ی سمت راست کلاس در ردیف جلو یکی از بچّه ها به شدّت منقلب شده بود و گریه می کرد.
بعد از آن که دقایقی گذشت به سمت من آمد و گفت: آقا اجازه؟! می دانید که چرا این قدر گریه می کردم؟ گفتم: نه! گفت: آیا می خواهید برایتان بگویم؟ گفتم: بگو. گفت: آقا شما که داشتید می خواندید یک دفعه دیدم یک آقایی سبزپوش با صورتی پر از نور جلوی تخته ایستاده این طور فرمایش میکنند:

بگویید مهدی، بگویید مهدی(علیه السلام)... مهدی(علیه السلام) خوب است... مهدی(علیه السلام) شما را دوست دارد.
بعد در حالی که بغض گلویش را فشرده بود و نمی توانست خوب صحبت کند، گفت آقا اجازه! گمانم آقا امام زمان(علیه السلام) بودند. من او را در آغوش گرفتم و گفتم همین طور است خود ایشان بودند.

_____

پ.ن: آقا ما را دوست داری و منتظر مایی ! بر عکس شده، از زمین به آسمان میبارد. ما باید منتظرتان باشیم که ... نیستیم.
مولا جان خودت عاشقمان کن.

منبع:قاصدک های ظهور ، دکتر علی هراتیان